دانلود رمان اسطوره با فرمت پی دی اف و اندروید و ایفون
خلاصه :
رمان اسطوره درباره دختری دانشجو به نام شاداب است.
این دختر در ترم سه رشته مهندسی عمران در دانشگاه تهران درس میخونه.
وضعیت مالی خانواده شاداب ضعیف است و برای گذران زندگی مجبور میشه در کنار تحصیل به دنبال کاری نیمه وقت بگرده.
تبسم دوست شاداب اون رو برای کار به یک شرکت تبلیغاتی معرفی میکنه که رئیس این شرکت مردی به نام دیاکو است.
شاداب دیاکو رو از قبل میشناخته و عاشق اون بوده در حالی که دیاکو از این موضوع بی خبر بوده است.
و…
قسمتی از متن رمان :
زﯾﺮ ﺑﺎران…زﯾﺮ ﺷﻼق ﻫﺎی ﺑﯽ اﻣﺎن ﺑﻬﺎره اش…
اﯾﺴﺘﺎدم و ﭼﺸﻢ دوﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎی رﻧﮕﺎرﻧﮓ و ﺳﺮﻧﺸﯿﻦ ﻫﺎی از دﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﺷﺎن…!
دﺳﺘﻢ را ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻨﺪ ﮐﺮدم ﮐﻪ ﻣﺒﺎدا ﺑﯿﻔﺘﻢ و ﺑﯿﺶ از اﯾﻦ ﺧﺮد ﺷﻮم…ﺑﯿﺶ از اﯾﻦ ﻟﻪ ﺷﻮم…ﺑﯿﺶ از اﯾﻦ ﺧﺮاب ﺷﻮم…!
ﺻﺪای ﺑﻮق ﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﻮﻫﺎن…ﯾﺎ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺗﯿﻎ….! ﯾﺎ ﻧﻪ از آن ﺑﺪﺗﺮ…ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺷﻤﯿﺸﯿﺮ زﻫﺮآﻟﻮد…!
روﺣﻢ را ﺧﺮاش ﻣﯿﺪادﻧﺪ.ﺳﺮم را ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ دﺳﺘﻢ ﺑﻨﺪ ﺑﻮد و ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺘﻢ ﮐﺠﺎﺳﺖ…ﺗﮑﯿﻪ دادم…!
آب از ﻓﺮق ﺳﺮم راه ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ…از ﺗﯿﻐﻪ ﺑﯿﻨﯽ ام ﻓﺮو ﻣﯽ ﭼﮑﯿﺪ و ﺗﺎ زﯾﺮ ﭼﺎﻧﻪ ام راﻫﺶ را ﺑﺎز ﻣﯽ ﮐﺮد…!
از آن ﺑﻪ ﺑﻌﺪش را…ﻧﻤﯽ داﻧﻢ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ رﻓﺖ…!ﻫﻤﻬﻤﻪ اوج ﮔﺮﻓﺖ…دﻫﺎﻧﻢ ﮔﺲ ﺷﺪ…ﻋﺪﺳﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺳﻮﺧﺖ…
ﮔﻠﻮﯾﻢ آﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ…ﺧﺸﮑﯽ ﮔﺮدﻧﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪ…اﻣﺎ ﺳﺮ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪم و دﯾﺪم ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﯿﺎه اﯾﺴﺘﺎد…ﺳﯿﺎه ﺑﻮد دﯾﮕﺮ…ﻧﺒﻮد؟
ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ…ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎورم ﺷﻮد…ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺧﺎﻃﺮه اﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﯿﺎه ﺗﺎ اﺑﺪ در ذﻫﻨﻢ ﺣﮏ ﺷﻮد…
اﻣﺎ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ…درش ﮐﻪ ﺑﺎز ﺷﺪ ﺗﺎب ﻧﯿﺎوردم….ﮐﺎﻣﻞ ﭼﺮﺧﯿﺪم…ﭘﺸﺖ ﺳﺮم را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎه ﮐﺬاﯾﯽ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪم….
ﻟﺮزش ﻓﮑﻢ را ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮدم…ﺣﺎﻻ…ﯾﺎ از ﮔﺮﯾﻪ و ﺑﻐﺾ…و ﯾﺎ از ﺧﯿﺴﯽ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ و ﺳﺮﻣﺎی ﻓﺮوردﯾﻦ ﻣﺎه…!
دﺳﺘﺎﻧﻢ را ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻢ…ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻢ روی ﻫﻤﻪ زﺷﺘﯿﻬﺎی اﯾﻦ دﻧﯿﺎ…روی اﯾﻦ دﻧﯿﺎ…!
ﭘﺎﯾﺎن ﺧﻂ…ﺧﻂ ﭘﺎﯾﺎن….ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ آﺧﺮ زﻧﺪﮔﯽ ﺳﺖ…ﻫﻤﺎن ﺗﻠﺨﯽ دردﻧﺎﮐﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﺎورش ﮐﻨﺪ…
ﻫﻤﺎن ﺳﻮت دﻗﯿﻘﻪ ﻧﻮد…اﯾﻨﺠﺎﺳﺖ…! ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ…درﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ اﯾﺴﺘﺎده ام…! ﻣﯽ داﻧﯽ ﭼﺮا؟
ﭼﻮن اﻣﺮوز اﺳﻄﻮره ﻣُﺮد…!!! اﺳﻄﻮره ﻣﻦ…ﻣَﺮد ﻣﻦ…ُﻣﺮد!***ﺗﺒﺴﻢ ﻧﯿﺸﮕﻮن آﻫﺴﺘﻪ ای از دﺳﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﻔﺖ:-
ﯾﻪ ﺟﻮری ﺣﺮف ﻣﯽ زﻧﯽ اﻧﮕﺎر ﻣﻦ ﺷﺮاﯾﻄﺖ رو ﻧﻤﯽ دوﻧﻢ.ﺧﺐ ﺑﺎ اﯾﻦ وﺿﻌﯿﺖ اوﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﺎر اﺣﺘﯿﺎج داره ﺗﻮﯾﯽ…
ﻧﻪ ﻣﻦ!ﺗﻌﺎرف ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎت ﻧﺪارم….ﺑﺎﻻﺧﺮه ﯾﻪ ﮐﺎری ﻫﻢ واﺳﻪ ﻣﻦ ﭘﯿﺪا ﻣﯿﺸﻪ.ﺳﺮم را ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺘﻢ.-ﻣﺸﮑﻞ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ…
ﻣﯽ دوﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺗﻮ اون ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺎر ﮐﻨﻢ.اه ﻏﻠﯿﻈﯽ ﮔﻔﺖ و ﺑﺎزوﯾﻢ را ﻓﺸﺎر داد.-واﻗﻌﺎ ﺑﺎ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻗﺮض و ﻗﺴﻄﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ آوردﯾﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﭼﯿﺰا ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ؟
ﺗﻮ ﭼﺮا ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ ﺷﺎداب؟ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ دﯾﮕﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ از اﯾﻦ ﻧﻤﯿﮑﺸﻪ.اﮔﻪ زﺑﻮﻧﻢ ﻻل ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﯾﻨﻬﻤﻪ ﻓﺸﺎر روﺣﯽ و ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮش ﺑﯿﺎد ﺗﻮ ﭼﯿﮑﺎر ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﻫﺎ؟دﻟﻢ آﺷﻮب ﺷﺪ…ﺑﻬﻢ ﺧﻮرد…از اﯾﻦ ﺗﺮس ﻣﻮذی و ﮐﺸﻨﺪه.-ﻣﯽ دوﻧﻢ ﺳﺨﺘﺘﻪ…ﻣﯽ دوﻧﻢ اﯾﻦ ﮐﺎر ﭼﻘﺪر واﺳﺖ ﻋﺬاب آوره.
وﻟﯽ اﻧﺘﺨﺎب دﯾﮕﻪ ای ﻧﺪاری.ﺗﻮ ﻫﻨﻮز داﻧﺸﺠﻮﯾﯽ.ﻣﺪرﮐﺖ رو ﻫﻮاﺳﺖ.ﺳﺎﺑﻘﻪ ﮐﺎرﺗﻢ ﮐﻪ ﺻﻔﺮه.
ﺑﻪ ﺧﺪا ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﺸﯽ ﮔﺮی رو ﻫﻢ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﭘﯿﺪا ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ.ﺗﺎزه ﻫﻤﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﺣﺴﺎب آﺷﻨﺎﯾﯽ و رﻓﺎﻗﺖ دارن ﺑﻬﺖ ﻣﯽ دن.
آه ﮐﺸﯿﺪم..ﻓﺸﺎر دﺳﺘﺶ را ﮐﻤﺘﺮ ﮐﺮد.- ﺑﻪ اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ وﻗﺘﻪ..ﻫﻢ درﺳﺖ رو ﻣﯽ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻢ ﯾﻪ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﯽ واﺳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﯽ.
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ…ﺑﻪ ﺷﺎدی…ﺑﻪ ﺧﻮدت ﮐﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﺧﻮای ﯾﻪ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺑﺨﺮی و ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ…
ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪم و ﮔﻔﺘﻢ:-ﺗﻮ درد ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ دوﻧﯽ…ﻧﻤﯽ دوﻧﯽ…دﺳﺘﻢ را رﻫﺎ ﮐﺮد…
دانلود رمان برای موبایل و تبلت با فرمت apk
دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر با فرمت pdf
دانلود رمان برای ایفون با فرمت epub
توجه: لطفا در صورتی که این رمان دارای محتوای غیر اخلاقی بوده و یا شما صاحب این اثر بوده و از پخش آن رضایت ندارید، لطفا از طریق کامنت همین پست ما رو مطلع کنید. با تشکر
بهترین رمان عاشقانه ایرانی از نظر خوانندگان,دانلود جدیدترین رمان های 97,دانلود جدیدترین رمان های 98,دانلود جدیدترین رمان های ایرانی,دانلود جدیدترین رمان های عاشقانه,دانلود جدیدترین رمان های نودهشتیا,دانلود جدیدترین رمان های پلیسی,دانلود رمان,دانلود رمان pdf,دانلود رمان اندروید,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان با لینک مستقیم,دانلود رمان با پایان خوش,دانلود رمان جدید,دانلود رمان جدید 97,دانلود رمان جدید نودهشتیا,دانلود رمان طنز,دانلود رمان طنز و کلکل,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان عاشقانه 97,دانلود رمان عاشقانه pdf,دانلود رمان عاشقانه با لینک مستقیم,دانلود رمان عاشقانه برای اندروید با فرمت Apk,دانلود رمان عاشقانه جدید,دانلود رمان عاشقانه جدید apk,دانلود رمان مخصوص گوشی های اندروید,دانلود رمان نودهشتیا,دانلود رمان های ارباب رعیتی,دانلود رمان های عاشقانه اربابی,دانلود رمان های عاشقانه معروف,دانلود رمان های نودهشتیا,دانلود رمان های همخونه ای عاشقانه,دانلود رمان های کل کلی جدید,دانلود رمان کلکلی,دانلود پرخواننده ترین رمان های نودهشتیا,دانلود پرطرفدارترین رمان های عاشقانه,رمان,رمان ایرانی,رمان ایرانی 98ia,رمان ایرانی pdf,رمان ایرانی عاشقانه,رمان عاشقانه,رمان عاشقانه جدید,رمان نودهشتیا
شوگر ددی بود بدم اومد نمیدونم تا حدی سبک سیندرلایی خب البته برای شاداب که از لوازم آرایش بی بهره بود طبیعی بود این مدلی شه مثل رمان های هما پور اصفهانی خانم کرمی هم پوچ و سطحی مثل شب غریبان، کرویلا دویل ، جوکر، البته بماند حتی شاه شطرنج خوب نبود هرچند من میگم قوانین خیلی خوب من عاشق پسر بد نمیشم فقط اعصابم خورد شد وگرنه دوست دارم با یک مرد خوب و محجوب ازدواج کنم نه یک خلافکار تو منو دوست نداری منم همینطور مبارک هرچی زوج که ازدواج کردن واقعا چرا عین انگل چسبیدم بهت دوریان چه مرد پست بد ذاتی ارجمند جرا سیبل خودشو کشت یا سایرین اینهمه امکانات داری بدرک رفت این نشد دیگری ادامه بده عزیزم به زندگی فرار من و پشت یک دیوار سنگی هم قشنگ بود واقعا همیشه نمیشه کار درست کرد باید بلند شد انقلاب کرد انقلاب سرخ
مطالب خوبی داری مرسی
این رمان خییییییییلی قشنگه
هر چند بار که میخونمش بازم برام جالبه و تکراری نمی شه
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان