ماجرا درپاره ی دختری به نام ترساست
که 2 سال پشت کنکور مونده و الان منتظر نتیجه ی کنکورشه . مادر ترسا چند سال پیش فوت کرده
ترسا با پدر و مادربزگش >> عزیزجون << زندگی می کنه.
خواهر بزرگ ترسا ازدواج کرده .
ترسا آرزو داره که بره به کانادا و اونجا دارسشو ادامه بده .
ولی پدرش به خاطر تجربه ی تلخی که در رابطه با فرستادن آتوسا >>خواهر ترسا<< به خارج داشته تحت هیچ شرایطی راضی نمی شه که ترسا رو بفرسته کانادا،
به همین دلیل ترسا و دوستاش تلاش میکنند با هم فکری هم راهی برای راضی کردن پدر ترسا پیدا بکنند
و موفق هم میشند ولی برای عملی شدن این راه یه سری اتفاقات میفته و شخصی وارد زندگی ترسا میشه و مسیر زندگی ترسارو تغییر میده …
خلاصه :
گیرم که باخته ام !!!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه بازی بیرونم بیندازد .
شوخی که نیست , من شاه شطرنجم !!!
تخریب می کنم آنچه را که نمی توانم باب میلم بسازم .
آرزو طلب نمیکنم، آرزو میسازم .
خلاصه داستان: دختری به اسم کیانا که یک بار طعم شکست رو چشیده بهش این فرصت داده میشه تا روی پاهای خودش وایسه.
و زندگیشو اونجور که دوست داره بسازه تا شاید توی این راه طعم عشق واقعی رو با تمام پستی و بلندی هاش بچشه…
خلاصه رمان : داستان درباره سه برادر با نام های (رادوین، رایان، راشا) است.
که در داستان شخصیت راشا کمی تا نسبتی پررنگ تر هست.
این سه برادر یک جورایی هم دارای شخصیت منفی وهم مثبت هستند.
با اینکه وضعیت مالی بدی ندارند ولی بعضی وقت ها دزدی می کنند.
با گذشت زمان آنها از هیجان دزدی خسته می شوند و تصمیم می گیرن که دیگر این کار منفی را انجام ندهند.
در این میان اتفاقاتی رخ می دهد و وکیلی با آنها ملاقات می کند و می گوید که پدرشان برای آنها یک ویلا به ارث گذاشته است.
با شنیدن این خبر شوکه می شوند و می روند تا آن ویلا را ببینند.
در آنجا متوجه می شوند که سه خوهر پول دار به نام های (تانیا، ترلان، تارا) هم ادعای مالکیت این ویلا را می کنند، حالا…
رمان اسطوره درباره دختری دانشجو به نام شاداب است.
این دختر در ترم سه رشته مهندسی عمران در دانشگاه تهران درس میخونه.
وضعیت مالی خانواده شاداب ضعیف است و برای گذران زندگی مجبور میشه در کنار تحصیل به دنبال کاری نیمه وقت بگرده.
تبسم دوست شاداب اون رو برای کار به یک شرکت تبلیغاتی معرفی میکنه که رئیس این شرکت مردی به نام دیاکو است.
شاداب دیاکو رو از قبل میشناخته و عاشق اون بوده در حالی که دیاکو از این موضوع بی خبر بوده است.
و…
رمان جنجالی گناهکار دلنوشنته های یک پسر و دختر یه نام های آرشام و دلارام با ویژگی های خیلی خاص را بیان میکند که طی یک داستان طولانی ماجرا های هیجان انگیزی را تجربه می کنند.
خلاصه:
گناهکارِ قصه ی ما یه مردِ..آرشام..مردی که به ظاهر خودش رو گناهکار نمی دونه..ولی..
حِرفه ش چیه؟..زورگیری؟!..باج گیری؟!..کلاهبرداری؟!..یا..
گناهش خلافه یا خلافش گناه؟..شاید هم هر دو..
گناهکارِ قصه ی ما دل داره؟!..وجدان داره؟!..من که میگم داره..ولی اگر دل داره و وجدان حالیشه پس چرا شد گناهکار؟!!..
چی شد که آرشام این مسیر رو تو زندگیش انتخاب کرد و تهش رسید به اینجا که این اسم شد لقبش؟!لقبی که خودش به خودش داد ولی کسی جرات نداشت اونو گناهکار بخونه..
جلاد لاغر (به انگلیسی: The Thin Executioner)، کتابی نوشته دارن شان است. کتاب جلاد لاغر در ماه میسال ۲۰۱۰ در کشور انگلستان و در ماه آگوست سال ۲۰۱۰ در کشور ایالات متحده آمریکا انتشار یافتهاست. این کتاب داستان زیبا و متفاوتی را روایت میکند و خود نویسنده این کتاب را بهترین کتابش میداند. انعطافپذیری که دارن شان در این کتاب از خود نشان داده و توجهی که علیرغم کج بینیهای معمولش به برخی ارزشهای انسانی روا داشته، این اثر را از مجموعه آثار قبلی او متمایز میسازد. این کتاب با الهام از «ماجراهای هاکلبری فین» نوشته شدهاست.
گروشام گرینج (به انگلیسی: Groosham Grange) نام مجموعهای از داستانهای تخیلی است نوشتهشده در سال ۱۹۸۸ توسط آنتونی هوروویتس نویسندهٔ انگلیسی گونه وحشت و خیالپردازی.
شخصیت اصلی این کتاب که دیوید نام دارد به مدرسهای به نام گروشام گرینج دعوت میشود. که این دعوت نیز به نوبه خود عجیب بوده زیرا نامه را به جای پست چی کلاغی آوردهاست و نامه از اتفاقات داخل خانه با خبر است. پدر دیوید نیز با خوشحالی این دعوت را قبول میکند و دیوید را به گروشام گرینج میفرستد.
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان