دانلود رمان در امتداد حسرت با فرمت پی دی اف و اندروید و ایفون
خلاصه :
نیمه های شب بود که با مهرداد مهمانی را ترک کرده و بیرون آمدم.
داخل ماشین چون سرم به شدت درد می کرد سرم را به صندلی تکیه داده و چشمهام رو بستم که مهرداد پرسید:
چیه یاسی خانم، چرا دمغی؟
نکنه از دوستام خوشت نیومد؟…
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان