خلاصه :
یه دختر و یه پسر که تو کار خرابکاری زیاد دارن. برای مستقل شدن نیاز به کمک دارن. کمک از یه بزرگتر. کمک از پدر بزرگشون و این دست یاری شرط و شروط داره.
شرایطی که با قبولش مستقل می شن و با ردش ….. زمین خورده.
یه رستوران راه نجاته به رستوران مخروبه و دور افتاده تو جاده و شرط کمک سر پا کردن این رستورانه اونم نه تنها شریکی .
حالا ببینیم این شراکت دونفره با این دختر و پسر.. یکی تخس و یکی آروم چی میشه.
یه شراکت دو نفره یه شراکتی که مجبور به خیلی کارها میکندشون……
قسمتی از متن رمان :
داشتم جواب مشتریو میدادم که صدای در بلند شد. سرمو بلند کردم که با لبخند جواب مشتری و بدم که با دیدن کامیار اخمام رفت تو هم. با چندش بینیمو جمع کردم. چیش... این پسره نکبت اینجا اومده چی کار؟ با تعجب به دختر بچهی حدودا ۵ ساله پشت سرش نگاه کردم. دختره موهاش و خرگوشی بسته بود و کنجکاو به اطراف نگاه میکرد. این بچه دیگه کیه؟ به این پسره نمیخوره بچه داشته باشه.
اومد جلوی میز و خشک گفت: مهداد هست؟ یه چشم غره بهش رفتم. پسره بیتربیت سلامم بلد نیست. بدون اینکه جوابشو بدم مهدادو صدا کردم
- من: آقای متین...آقای متین یکی کارتون داره.
بیتوجه به کامیار به مشتری که تازه اومده بود لبخند زدم. زیر چشمی دختره رو میپاییدم دستش و گرفته بود به بلوز کامیار و هی میکشید.
- مهداد: بله نیکو خانو...چشمش به کامیار افتاد و گل و از گلش شکفت.
- : به سلام کامیار چه طوری رفیق؟ چه عجب یادی از ما کردی؟
مهداد و کامیار دست دادن. مهداد چشمش به دختر بچه افتاد و با لبخند و خوشحال گفت:
- اه کاملیا خانمم که اینجاست. چه طوری عمو؟
از پشتم دور زد و رفت جلو، کنار کامیار و دختر بچه. زانو زد و هم قد دختر شد. دختره با دیدن مهداد لبخند گشادی زد و دستاشو از هم باز کرد و پرید بغلش و همدیگه رو سفت بغل کردن. ابروم از تعجب پرید بالا.
- دختر: سلام عمو مهداد. دلم برات تنگ شده بود.
عمو؟ عمو مهداد؟؟؟ چه با هم صمیمین. کامیار با نیش باز گفت:
- کاملیا جان برای همینم امروز آوردمت پیش عمو مهداد بمونی که دلتنگیت رفع شه.
چشمهام گرد شد چی؟ کاملیا سریع از مهداد جدا شد و رو به کامیار گفت:
- راست میگی دایی کامیار؟ پیش عمو بمونم؟؟؟
کامیار با همون لبخند گشادش گفت:
- آره اگه دختر خوبی باشی و عمو رو اذیت نکنی میزارم بمونی.
کاملیا سریع چسبید به دست مهداد که در حال ایستادن بود و لبخندش و جمع کرد و سعی کرد قیافه بچگونه و فسقلیش و جدی کنه و گفت:
- دایی کامیار دختر خوبی میشم. عمو مهداد بمونم؟
دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر با فرمت pdf
توجه : لینک های دانلود به درخواست نویسنده از روی سایت برداشته شد .
.توجه: لطفا در صورتی که این رمان دارای محتوای غیر اخلاقی بوده و یا شما صاحب این اثر بوده و از پخش آن رضایت ندارید، لطفا از طریق کامنت همین پست ما رو مطلع کنید. با تشکر
کلمات کلیدی: دانلود کتاب عاشقانه، دانلود رمان عاشقانه ایرانی، رمان عاشقانه، دانلود رمان ایرانی، دانلود کتاب رمان تهدیگمو پس بده، دانلود رمان تهدیگمو پس بده، دانلود رمان ایرانی، رمان عاشقانه، داستان فارسی، دانلود داستان ایرانی، دانلود رمان عاشقانه،
آرام رضایی من باهات کار دارم یه شماره آی آدرس ایمیلی...
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان