خلاصه : یه داستان از یه زندگی، شایدم ۲ تا. آشنا برای بعضیها و غریبه و مجهول برای یه عده دیگه. کسایی که شاید دیده باشیم و شایدم نه.
یه دختر و یه پسر که به دنیا اومدن و ساخته شدن برای زندگی مجردی و تنهایی. هیچ رقمه شکل و رفتارشون به مسئولیت و تعهد و … نمی خوره.
زندگیهای مستقل با عقاید و رفتارهای خاص خودشون که شاید برای بعضیها قابل قبول نباشه.
حالا تصور کنید این دوتا آدم سر راه هم قرار بگیرن. چه جوری با هم کنار میان ؟؟…..
قسمتی از متن رمان :
خلاصه این مهمونی زوری هم تموم شد و ساعت 12 همه تشریفشون و بردن. منم حاضر شدم برم خونه ام. لباس پوشیده از اتاق اومدم بیرون. بابا تا چشمش بهم افتاد میرغضب شد. همین اخماشو کرد تو هم که اشهدمو خوندم. باز با این بابا برنامه داشتیم امشب.
بابا: کجا؟
آروم گفتم: برم خونه کلی کار دارم فردا.
بابا با همون اخم ترسناکش: بی خود کردی. شب همین جا میمونی. برا منم خونهام خونهام نکن که میام خونه اتو به آتیش میکشم. من هنوز زندهام تو میری یه جای دیگه زندگی میکنی.
آروم و با لبخندی که سعی میکردم آرامش دهنده باشه گفتم: ایشالله همیشه زنده باشید اما من برای خودم خونه زندگی دارم کار دارم. باید برم.
بابا یه جیغی کشید که یه متر پریدم هوا. مامان و آرشا هم که با ترس داشتن به من و بابا نگاه میکردن سکته زده یه تکون بدی از ترس خوردن.
بابا: بهت میگم امشب اینجا میمونی. اصلا نمی خواد دیگه برگردی اونجا. تو همین خونه زندگی کن. کارم نمی خواد بکنی. این چه کاریه که همهاش به گشت و گذاری. یه روز تو این شهر یه روز تو اون شهر. کار که نیست... کاریه.
اخمام رفت تو هم. نمی تونستم خونسرد باشم. الان دوباره به خودمو کارم توهین میکرد. من داشتم جون میکندم. زحمت میکشننیدم. عرق میریختم تا رو پای خودم بایستم. حالا اینا شعورشون به کار من نمی رسید حق نداشتن در موردش بد بگن.
محکم گفتم: شما نمی تونید در مورد زندگی من تصمیم بگیرید.
بابا ابروهاشو برد بالا: نه میبینم بلبل زبون شنندی. اتفاقاً میتونم. خوبم تصمیم میگیرم همین که گفتم. برو تو اتاقت حرفم نباشه.
محکم سر جام ایستادم و با اخم گفتم: من به قدر کافی بزرگ شدم. الان زندگی خودمو دارم. به شما هم اجازه نمی دم تو کارم دخالت کنید.
این و گفتم و به سمت در رفتم. بابا با یه حرکت اومد جلوم و یه کشیدهای به صورتم زد و دستمو کشید وکشوندم سمت اتاقمو با داد گفت: دختره بی تربیت معلوم نیست تو این کارت چی یادت میدن که این جوری تو روی پدرت وامیسی. بهت میگم هیچ جا نمیری بگو چشم. حالا حالیت میکنم.
دانلود با فرمت pdf
دانلود رمان برای ایفون با فرمت epub
دانلود رمان برای موبایل و تبلت با فرمت apk
توجه : لینک های دانلود به درخواست نویسنده از روی سایت برداشته شد .
.توجه: لطفا در صورتی که این رمان دارای محتوای غیر اخلاقی بوده و یا شما صاحب این اثر بوده و از پخش آن رضایت ندارید، لطفا از طریق کامنت همین پست ما رو مطلع کنید. با تشکر
کلمات کلیدی : بهترین رمان عاشقانه ایرانی از نظر خوانندگان,دانلود جدیدترین رمان های 99,دانلود جدیدترین رمان های ایرانی,دانلود جدیدترین رمان های عاشقانه,دانلود جدیدترین رمان های نودهشتیا,دانلود جدیدترین رمان های پلیسی,دانلود رمان,دانلود رمان pdf,دانلود رمان اندروید,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان با لینک مستقیم,دانلود رمان با پایان خوش,دانلود رمان جدید,دانلود رمان جدید 99,دانلود رمان جدید 99,دانلود رمان جدید نودهشتیا,دانلود رمان طنز,دانلود رمان طنز و کلکل,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان عاشقانه 99,دانلود رمان عاشقانه pdf,دانلود رمان عاشقانه با لینک مستقیم,دانلود رمان عاشقانه برای اندروید با فرمت Apk,دانلود رمان عاشقانه جدید,دانلود رمان عاشقانه جدید apk,دانلود رمان مخصوص گوشی های اندروید,دانلود رمان نودهشتیا,دانلود رمان های ارباب رعیتی,دانلود رمان های عاشقانه اربابی,دانلود رمان های عاشقانه معروف,دانلود رمان های نودهشتیا,دانلود رمان های همخونه ای عاشقانه,دانلود رمان های کل کلی جدید,دانلود رمان کلکلی,دانلود پرخواننده ترین رمان های نودهشتیا,دانلود پرطرفدارترین رمان های عاشقانه,رمان,رمان ایرانی,رمان ایرانی 98ia,رمان ایرانی pdf,رمان ایرانی عاشقانه,رمان عاشقانه,رمان عاشقانه جدید,رمان نودهشتیا
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان