خلاصه :
داستان دختر جوانی است که به دلیل فوت پدر و مادرش، یکی از دوستان پدرش او را بزرگ می کند.
بنا به خواست پدرخوانده خود، به صورت شش ماهه موقتا با پسر او ازدواج کرده.
آنها باید مانند دو همخونه در کنار هم زندگی کنند.
در مقابل، ثروت پدر به صورت نصف نصف بین آنها تقسیم شود…
نام رمان : همخونه
نویسنده : مریم ریاحی
ژانر : عاشقانه. اجتماعی
تعداد صفحات : 201
قسمتی از متن :
یلدا پالتو را به سرعت بیرون کشید و آن را تن کرد. صدای بسته شدن در نشان از آمدن شهاب بود.
از این که او را در آن وضعیت ببیند مضطرب شد و دوباره پالتو را در آورد و داخل نایلون کرد.
شهاب با تلفن صحبت میکرد. یلدا لباسش را عوض کرد و از اتاق خارج شد. شهاب که روی کاناپه لمیده بود
با دیدن یلدا صاف نشست و مکالمه اش را پایان داد.
یلدا گفت:
_سلام.
-سلام . کی اومدی؟
-فکر میکنم نیم ساعتی میشه.
شهاب: تازه اومدی؟
یلدا : آره . آخه با نرگس کلی از راه رو پیاده اومدیم.
-لزومی نداره شبها پیاده روی بکنی. اون وقتها که کلاس داری و مجبوری دیر بیایی فرق میکنه. روزهایی که کلاس نداری سعی کن قبل از تاریکی توی خونه باشی.
-باشه.
و به یاد حرفهای نرگس افتاد.
یلدا روی مبل کنار شهاب نشست و با خجالت پرسید:
_شهاب یک جعبه توی …
شهاب مهلتش نداد و گفت:
_مال توست.
یلدا که هنوز حرفش راتمام نکرده بود با خوشحالی گفت:
_مرسی.
-پالتو اندازت بود؟
یلدا خجالت کشید راستش را بگوید. برای همین گفت :
_هنوز پرواش نکرده ام. فکر نمیکردم مال من باشه. راستی چرا اون همه گل سر خریدی؟
دانلود رمان برای موبایل و تبلت با فرمت apk
دانلود رمان برای ایفون با فرمت epub
دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر با فرمت PDF
.توجه: لطفا در صورتی که این رمان دارای محتوای غیر اخلاقی بوده و یا شما صاحب این اثر بوده و از پخش آن رضایت ندارید، لطفا از طریق کامنت همین پست ما رو مطلع کنید. با تشکر
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان