خلاصه :
دختری که پدر و مادرش رو نمی شناسه.
اون باید تنهایی با جامعه ای که به اون انگ دختر خراب زدن مبارزه کنه…
اون باید زنده و پاک بمونه!
نام رمان : قدیسه نجس
نویسنده : کلاله قربانی
تعداد صفحات : 307
قسمتی از متن رمان :
نیک نام من؟! چی کار میکنی دخی؟!
این روز سگى تولدم بود… رها اومده بود که باهم جشن بگیریم… این سوداى گور به گورىم نمیدونم کجاست!
با حرص کیفمو پرت کردم رو زمین و شالمو انداختم رو کیفم…دکمه های مانتوی رنگ و رو رفته مو همونطور که غر میزدم باز کردم:
_صد بار بت گفتم اسم مزخرف منو مزخرف ترش نکن… حرف تو گوشت نمیره که…
رفت سمت یخچال کهنه ی توی آشپزخونه و گفت:_باز کدوم سگى گازت گرفته که اینجوری هار شدی؟!
دکمه هام حالا دیگه باز شده بود… مانتومو کندم و انداختم رو زمین و پامو محکم روش کوبیدم:_آخرم نتونستم یه مانتو بخرم… ج*ر خورده این بی صاحاب دیگه…
یه لیوان آب ریخت و بدون اینکه بهم تعارف کنه ازش خورد…
– سر قبرت نمی تونی یه تعارف کنی؟!
خندید:_جون رها بگو بینم باز چی شده؟!
نفسمو با حرص دادم بیرون:_اخراج…
آّب پرید تو گلوش و به سرفه افتاد:_چی؟!
– مرگ و چی؟! میگم اخراج شدم… همه ش تقصیر اون پسره ی … یه!
یکم دیگه آب خورد:_بی تربیت!
دستمو رو هوا تکون دادم:_قربون تربیتت! میدونی الآن سگم پس بی خیال من شو…
رها: اى بابا… مى خواستیم جشن بگیریما!
رفتم تو اتاقو گفتم:_اون سودای گور به گوری کجاست؟!
از همونجا داد زد:_رفته نگین بکاره به دندونش…
همونطور که غر غر می زدم سعی کردم به اینکه چرا اخراج شدم فکر نکنم و به این فکر کنم که سودا چرا الکی خوشه؟!یه تاپ سفید… فقط همینو داشتم و یه مشکیش که با هم خریده بودمشون… پوشیدم و رفتم تو جایی که مثلا بهش می گفتیم هال…
رها هنوز تو آشپزخونه نمی دونم چه جونی میداد… رفتم و در یخچالو که همه ش زنگ زده بود رو باز کردم…
لعنتی… این که از جیب منم خالی تره… برهوت!!!
رها پشت گاز بود…
– چی درست میکنی؟!
– زرشک پلو با مرغ… خب معلومه اُملت دیگه…
پوفی کردم:_من دلم مرغ میخواد…
قاشقو کنار تابه کوبید:_گرونه عزیزم… گرونه… فکر جیبت باش… والا…
– تو دیگه غمت چیه؟!
خندید: چه مى دونم والا… تو رو مى بینم یاد غم و غصه هام مى افتم…
همونجا گوشه ی دیوار به حساب آَشپزخونه که کاشی هاش یکی در میون کنده شده بود نشستم و گفتم:_مى دونم… ولی بی خیال… این همه غصه خوردیم چی شد؟! از فردا می افتم دنبال یه کار دیگه…
می دونستم دارم زر زیادی میزنم… کار کجا بود؟! همینم با بدبختی گیر آورده بودم…دستمو مشت کردم… چقدر دلم میخواست اون پسره رو خفه ش کنم…
دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر با فرمت PDF
دانلود رمان برای موبایل و تبلت با فرمت apk
دانلود رمان برای ایفون با فرمت epub
.توجه: لطفا در صورتی که این رمان دارای محتوای غیر اخلاقی بوده و یا شما صاحب این اثر بوده و از پخش آن رضایت ندارید، لطفا از طریق کامنت همین پست ما رو مطلع کنید. با تشکر
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان