خلاصه رمان : یک دختر شیطون به اسم رها شایان، یک پسر شیطون به اسم رادوین رستگار…
هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه رو با تیر می زنند.
رها به شدت از رادوین متنفر هست و این تنفر باعث می شود که برای اذیت کردن رادوین نقشه های مختلفی بکشد.
البته این وسط رادوین هم ساکت نمی نشیند و هر کاری می کند تا حرص رها رو در بیاورد.
این نقشه کشیدن ها و اذیت کردن ها و حرص دادن ها باعث می شود که اتفاقای خنده داری بی افتد.
همه چیز خوبه و زندگی به خوبی می گذرد اما به دلیل یک سری از مشکلات، رها مجبور می شود از خانواده اش جدا بشود و در یک جای دیگر زندگی کند.
اما با ورودش به منزل جدید…
قسمتی از متن رمان در همسایگی گودزیلا
_پاشو رها… بلند شو ببینم. چقدر می خوابی دختر؟! پاشو!!… دیر شده!
این دیگه کیه کله ی صبحی؟؟؟
انگار فکرم رو بلند گفتم چون یارو با یک صدای مسخره و در حالی که ادای دخترای لوس رو در می آورد گفت:
ارغوان هستم، از آشناییتون خوشبختم و شما؟؟!!
(و بعدش دوباره صداش جدی شد و عصبی گفت:)
پاشو ببینم، تو منو نمی شناسی؟!!
جلسه معارفه راه انداخته واسه من، پاشو، دیر شده!…
.توجه: لطفا در صورتی که این رمان دارای محتوای غیر اخلاقی بوده و یا شما صاحب این اثر بوده و از پخش آن رضایت ندارید، لطفا از طریق کامنت همین پست ما رو مطلع کنید. با تشکر
سلام، در یک کلمه میشه توصیفش کرد: عالیهههه✓.ولی متاسفانه جلد دوم رو ندارم...اگه کسی میدونه لطفاًبه ما هم بگه...ممنون میشم
واقعا عالی بود حیف ادامه رمان رو پیدا نمی کنم کاش میشد پیدا می کردم و ادامه رمان رو میخوندم اگه کسی اطلاع داره بگه
سه چهار سال پیش اولین رمانننننننیییییی ک خوندم
عالیهههه
واقعا خیلی رمان خوبی بود عاشقشم نزدیک صد بار خوندمش 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
.
.
.
.
.
از سحر متنفرم 😑😑😑
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان