خلاصه :
دربارهی پیرزنی به نام محبوبه است که سالهای پایانی عمر خود را سپری میکند، برادرزادهی او که دختری زیبا و احساسی به نام سودابه است و شباهت بسیار زیادی به عمهی خود دارد در شرف ازدواجی عجولانه و عاطفی است. پدر و مادر سودابه که با ازدواج او مخالف هستند و گمان میکنند سرنوشت او هم همانند عمهاش میشود، از محبوبه خواهش میکنند که داستان غمانگیز زندگی خود را روایت کند تا درس عبرتی برای سودابه شود و پس از آن بتواند به درستی تصمیم بگیرد.
محبوبه داستان عشق و عاشقی خودش را که در نخستین سالهای حکومت رضاشاه در ایران رخ داده است را روایت میکند؛ داستان دربارهی عشق دختری از خانوادهای بافرهنگ و باسواد به شاگرد نجاری به اسم رحیم است. محبوبه از اصرارهای خودش و مخالفتهای خانوادهاش برای این ازدواج سخن میگوید و آنچه بر سر این ازدواج آمده است را برای سودابه شرح میدهد.
نام رمان : بامداد خمار
نویسنده : فتانه حاج سید جوادی
تعداد صفحات : 323
خلاصه :
قلم علیمحمد افغانی در ساختن تصاویر بسیار تواناست و از پس بیان جزئیات با ظرافتی خاص برآمدهاست.
امّا بیشتر به جنبههای ظاهری توجّه شدهاست.
خوانندهٔ کتاب هنگام مطالعه میتواند تصاویر خانه را به آسانی با توضیحات ظریف نویسنده در ذهن بسازد.
خواننده حتی جزئیترین اجزای چهره و اندام شخصیّتهای قصّه، حتی فرعیترین اشخاص، را در ذهن میبیند.
داستان در سال ۱۳۱۳ در کرمانشاه رخ میدهد
و درون مایه اصلی داستان با واقعیّت اسف بار زندگی زنان در لایههای پائینی جامعه در آ ن سالها ارتباطی نزدیک دارد
و در نکوهش آئین چند همسری است.
در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شدهاست.
این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از آن خود کرد.
نام رمان : شوهر اهو خانم
نویسنده : علیمحمد افغانی
تعداد صفحه : 891
خلاصه :
به سر آستین پاره ى کارگرى که دیوارت رو مى چینه و به تو مى گه ارباب نخند… به پسرکى که آدامس مى فروشه و تو هرگز نمى خرى نخند… به پیرمردى که تو پیاده رو به زحمت راه مى ره و شاید چند ثانیه ى کوتاه معطلت کنه نخند… به دبیرى که دست و عینکش گچیه و یقه ى پیراهنش جمع شده نخند… به دستاى پدرت، به جارو کردن مادرت نخند…
به دختر بچه ى کبریت فروشى که حالا کبریت هاش تموم شده نخند… به دخترکى که درد داره نخند… شاید دردش تو کلمه ى درد نگنجه… درکش نمى کنى… قبول… نمى فهمیش… باشه… ولى بهش نخند… شاید… همون ته خنده ى روى لبت یه درد بزرگتر واسش باشه… اونقدر بزرگ که گاهى فکر مى کنه بى حس شده… کاش مى شد بجاى خندیدن بهش پا به پاش… با غم هاش… گریه کنى… شاید گریه خیلى وقتا بهتر از خندیدن باشه!
گریه با دخترى که از جنس ماست… دخترى که بعد از پشت سر گذاشتن اون همه درد حالا به عشق رسیده… عشقى که قراره زندگى شو نجات بده… هونام… همون قدیسه ى نجس!!! مى خواد هویتشو بشناسه… هویتى که ازش دریغ شده…..
نام رمان : محکوم شب پر گناه
نویسنده : کلاله قربانی
تعداد صفحات : 268
خلاصه :
دختری که پدر و مادرش رو نمی شناسه.
اون باید تنهایی با جامعه ای که به اون انگ دختر خراب زدن مبارزه کنه…
اون باید زنده و پاک بمونه!
نام رمان : قدیسه نجس
نویسنده : کلاله قربانی
تعداد صفحات : 307
خلاصه :
لیلی دختری است با بیماری کلیوی که مانی نوه پیرمرد و پیرزنی که او با آنها زندگی می کند عاشقش می شود.
پیمان عشق می بندند و مانی به شیراز برای ادامه تحصیل می رود. نوه دیگر پیرمرد از فرانسه برمی گردد و از لیلی خواستگاری می کند.
در همان حال کلیه خود را هم به او می دهد. لیلی مجبور به پذیرفتن خواسگاری او می شود.و …
نام رمان : اشک لیلی
نویسنده : مریم دالایی
تعداد صفحات: 237
ژانر : عاشقانه
خلاصه :
مردی سی و چند ساله است که تموم زندگیش رو به نفرت از زنها گذرونده و به سخت گیر و وسواسی بودن معروفه! اما حالا طی یک اتفاق، سویل رو پیدا میکنه. سویلی که یک دختر ربوده شده و شکنجه دیده است، اما هنوز امید به زندگی بهتر داره تا بتونه جهنم گذشته رو با بهشت ساخته شده توسط عماد تغییر بده.
نام رمان : سویل
به قلم : صبا_ت
ژانر : رمان عاشقانه | رمان اجتماعی
تعداد صفحات : 771
خلاصه :
گاهی وقتا اون چیزایی رو از دست می دیم که همیشه کنارمون بوده…. و گاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی می کنیم که اصلا ارزششو ندارن و بود و نبودشون توی زندگی به چشم نمیان . و چه خوب بود که قبل از نابود شدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیا رو از دست می دیم و چه چیزایی را به جاش به دست می یاریم…
نام رمان : عبور از غبار
نویسنده : نیلا
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 2668
قسمتی از رمان بانوی دلبر:
نیازی نبود امشب با مادر به اینجا بیایم… میدونم که جوابتون جز مثبت نیست. اگرم مشکل از نظرتون سن من و دخترتونه
باید بگم که سن اصلا برای من مهم نیست. من از دخترتون خوشم اومده
و چیز دیگه ای اهمیت نداره. بابا اخم کرد اما جلوی خودشو گرفت تا چیزی بار ارباب نکنه…
خلاصه :
یه روز سرد زمستون بود. هوا به شدت گرفته، ابرا یه جوری تو خودشون بودن که انگار با آدم دعوا داشتن یا البته شاید من اینطوری فکر میکردم. قدم زنان از اون کوچه دور شدم کوچه ای با تمام خاطرات کودکیم خونه ای که توش بزرگ شده بودم. تموم شخصیت های الانم تو همون خونه شکل گرفته بود. چطوری تونستن باهام اینکارو کنن من الان دیگه چیزی واسه از دست دادن نداشتم. قدم به قدم این کوچه واسم خاطره بود انگار داشتم رو خاطراتم پا میذاشتم، اید میرفتم. باید خودمو قانع میکردم که دیگه از اون خاطرات فقط همین قدم زدن تو این کوچه واسم مونده، درخت بید مجنون هم مثل من کمر خمیده تر از همیشه به نظر میرسید.
نام رمان : رحم اجاره ای
نویسنده : مریم کلانتری
تعداد صفحات : 204
خلاصه:
از درون کیف پولم دو اسکناس ده تومانی بیرون آوردم و به سمت راننده گرفتم . کیف را روی شانه ام جابجا کردم و پیاده شدم . نگاهم متوجه اتومیبل سیاه رنگ حاج کاظم فلاح شد . لبخند زدم .
– بفرمائید خانم .دو اسکناس کثیف و مچاله شده را از دست راننده گرفتم . صاف ایستادم . ثریا خانم قبل از همه پیاده شد . خوش پوش تر از همیشه به نظر می رسید . مانتو و شلوار سِت سیاه رنگ و روسری ساتن طلایی بر سر داشت . جلو رفتم و بعد از سلام، گونه اش را بوسیدم . بوی عطر شیرین همیشگی اش را می داد . به چند تار موی بیرون زده از روسری اش خیره شدم و همزمان لبخند زدیم . موهایش را رنگ کرده بود . قبل از احوال پرسی، با خارج شدن حاج کاظم از اتومبیل یک قدم به عقب برداشتم و سلام دادم . حاج کاظم با لبخند فاصله میانمان را طی کرد و جلو آمد
نام رمان : تو هنوز اینجایی
نویسنده : مهسا نجف زاده
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 250
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان