خلاصه :
یه روز سرد زمستون بود. هوا به شدت گرفته، ابرا یه جوری تو خودشون بودن که انگار با آدم دعوا داشتن یا البته شاید من اینطوری فکر میکردم. قدم زنان از اون کوچه دور شدم کوچه ای با تمام خاطرات کودکیم خونه ای که توش بزرگ شده بودم. تموم شخصیت های الانم تو همون خونه شکل گرفته بود. چطوری تونستن باهام اینکارو کنن من الان دیگه چیزی واسه از دست دادن نداشتم. قدم به قدم این کوچه واسم خاطره بود انگار داشتم رو خاطراتم پا میذاشتم، اید میرفتم. باید خودمو قانع میکردم که دیگه از اون خاطرات فقط همین قدم زدن تو این کوچه واسم مونده، درخت بید مجنون هم مثل من کمر خمیده تر از همیشه به نظر میرسید.
نام رمان : رحم اجاره ای
نویسنده : مریم کلانتری
تعداد صفحات : 204
خلاصه:
از درون کیف پولم دو اسکناس ده تومانی بیرون آوردم و به سمت راننده گرفتم . کیف را روی شانه ام جابجا کردم و پیاده شدم . نگاهم متوجه اتومیبل سیاه رنگ حاج کاظم فلاح شد . لبخند زدم .
– بفرمائید خانم .دو اسکناس کثیف و مچاله شده را از دست راننده گرفتم . صاف ایستادم . ثریا خانم قبل از همه پیاده شد . خوش پوش تر از همیشه به نظر می رسید . مانتو و شلوار سِت سیاه رنگ و روسری ساتن طلایی بر سر داشت . جلو رفتم و بعد از سلام، گونه اش را بوسیدم . بوی عطر شیرین همیشگی اش را می داد . به چند تار موی بیرون زده از روسری اش خیره شدم و همزمان لبخند زدیم . موهایش را رنگ کرده بود . قبل از احوال پرسی، با خارج شدن حاج کاظم از اتومبیل یک قدم به عقب برداشتم و سلام دادم . حاج کاظم با لبخند فاصله میانمان را طی کرد و جلو آمد
نام رمان : تو هنوز اینجایی
نویسنده : مهسا نجف زاده
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 250
خلاصه :
داستان دختر جوانی است که به دلیل فوت پدر و مادرش، یکی از دوستان پدرش او را بزرگ می کند.
بنا به خواست پدرخوانده خود، به صورت شش ماهه موقتا با پسر او ازدواج کرده.
آنها باید مانند دو همخونه در کنار هم زندگی کنند.
در مقابل، ثروت پدر به صورت نصف نصف بین آنها تقسیم شود…
نام رمان : همخونه
نویسنده : مریم ریاحی
ژانر : عاشقانه. اجتماعی
تعداد صفحات : 201
نام رمان : تب داغ گناه
نویسنده : نیلوفر قائمی فر
تعداد صفحات : 406
ژانر : عاشقانه
خلاصه :
آرمین پسر زیبا و مغروری که اومده تا انتقام بگیره انتقام گذشته ی تلخی که مردی برای او و خانواده اش رقم زده.
تاوان گناهی که درگذشته رخ داده رو چه کسی باید بده دختری بی گناه که از هیچ چیز خبر نداره…
نام رمان : جدال پر تمنا
نویسنده : هما پور اصفهانی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 584
خلاصه :
رمان روایتگر داستان یک دختر مسیحی است
که در اولین روز دانشگاه با یک پسر تصادف میکند
و همین تصادف موجب ایجاد بحث و دعوا بین این دو میشود.
به صورت اتفاقی دخترک قصه با خواهر رانندهی ماشین در دانشگاه دوست های صمیمی میشوند و… .
خلاصه :
رمانی مختلط از شخصیتهای رمانهای قرار نبود، جدال پر تمنا، توسکا و روزای بارونی…
بازی سرنوشته… امتحان پس دادن بندههاست… خدا عاشقا رو دوست داره و گاهی تصمیم میگیره ببینه چند مرده حلاجن…
وقتی قراره عاشقا ترفیع بگیرن باید از یه امتحان سخت عبور کنن…
یا اونقدر عاشقن که از این امتحان سر بلند می یان بیرون و می رن مرحله بعد … یعنی عاشقتر میشن…
و پیش خدا عزیزتر…
یا این که … سقوط می کنن! عشق رو رها میکنن و تنهایی رو انتخاب میکنن … اون مجازاتیه که خدا براشون در نظر گرفته…
این رمان می خواد به همه عاشقا بگه، صبور باشین، طاقت داشته باشین، به هم فرصت بدین،
با هم باشین! این جوری از اون امتحان سر بلند بیرون می یاین … وگرنه سزاتون سقوطه!
خلاصه رمان افسونگر
داستان رمان افسونگر درباره امیلی واتسون(افسون) است که برادرش او را خیلی اذیت میکند و خیلی بد جنس است. روزی افسون با پسری به نام دنیل آشنا میشود و بعد از مدتی عاشق همدیگر میشوند. در ادامه افسون تصمیم میگیرد که با دنیل زندگی کند. افسون به برادش چیزی نمی گوید اما تا اینکه اتفاقاتی برای آن ها پیش می آید….
[چون فضای فرهنگی اروپاییها برای بیان کردن یه سری از مسائل بازتر است در نتیجه نویسنده لوکیشن رمان رو اروپا و شهر لندن در نظر گرفته است. ولی با این وجود سعی شده است شخصیت ها و خلق و خوی آن ها شبیه به ایرانی ها باشد که حتی در جایی از رمان لوکیشن عوض میشه و این تفاوت ها رو به وضوح میشه مشاهده کرد.]
خلاصه :
داستان سال ها پیش آغاز شد.
وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت.
شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق آتشین در گذشته باعث یک عشق آتشین دیگر در آینده شود.
اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد.
باید تقاص پس بدهیم، هم من هم تو، تقاص گناهی که نکردیم و…
خلاصه داستان:
سیگار شکالتی روایتگره داستان یه مرده.
یک مرد خسته و تنها. بریده از همه و چنگ انداخته به دنیا برای نجات خودش از هر سقوطی.
نه تنها خودش که هر کس دیگه ای که شاید مبتلا بشن به دردی که اون کشیده و چشیده.
با سلول به سلول تنش. با ذره ذره و قطره قطره خونش.
می خواد ریسمانی باشه برای بالا کشیدن هر کسی که تو قعر چاه تنهایی و ضلالت فرو می ره.
حتی اگه باعث بشه خودش سقوط کنه…
خلاصه ی داستان:
دختری از جنس همه دخترا … که ناخواسته وارد راهی می شه که براش خیلی چیزا به وجود می یاره … شهرت … رقابت … ثروت … و چیزی که توی عقلش هم نمی گنجید هیچ وقت … عشق!!! عشقی از نوع ناب در روزگاری که نامش هم کیمیاست …
تمام حقوق محتوا و فایل ها و تصاویر برای این سایت محفوظ است . قالب طراحی شده توسط قالب بلاگ بیان